تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟
تو کی غایب بوده ای که حضورت نشانه بخواهد؟
تو کی پنهان بوده ای که ظهورت محتاج آیه باشد؟
کور باد چشمی که تو را ناظر خویش نبیند!
کور باد نگاهی که دیده بانی نگاه تو را درنیابد
بسته باد پنجره ای که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود!
خدایا! مرا از سیطره ی ذلت بار نفس نجات ده!
و پیش از آنکه خاک گور بر اندامم بنشیند از شک و شرک رهایی ام بخش.
چگونه نا امید باشم در حالی که تو امید منی!
چگونه سستی بگیرم ، چگونه خواری پذیرم که تو تکیه گاه منی!
ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش، چنان تجلی کرده ای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده است!
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت